شتر لاغری

افزوده شده به کوشش: نیلوفر ذوالفقاری

شهر یا استان یا منطقه: -

منبع یا راوی: تألیف و گردآوری: جواد صفی نژاد

کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران

صفحه: ۴۳۷-۴۳۸

موجود افسانه‌ای: -

نام قهرمان: شتر

جنسیت قهرمان/قهرمانان: حیوان

نام ضد قهرمان: گرگ

در افسانه‌ها هر چه روباه هوشیار، زرنگ و آب زیرکاه است، گرگ نادان و پخمه می‌باشد.در این روایت نیز شتر که حیوانی اهلی و مورد استفاده انسان است و به همین دلیل مورد حمایت آنها در افسانه‌هاست، از بلاهت گرگ بهره برده و به کمک او خود را چاق می‌کند و گرگ غافل از این نکته است که آنچه او را بر شتر مسلط می‌سازد، همانا لاغری و نزاری شتر است و اگر این نزاری برطرف گردد، دیگر حریف او نخواهد شد. روباه به این نکته واقف است. این است که در جواب گرگ می‌گوید: «اگر خوردی صحیح است.»در عنوان این روایت حرف «ی» در معنای مفعولی به کار برده شده است. یعنی شتر لاغر شده. 

در روزگار گذشته، مرد ساربانی بود که گله‌ای شتر داشت، یکی از شترها بیش از شترهای دیگر نزد صاحبش ارزش داشت و این شتر از همه چاق‌تر و زرنگ‌تر و بارکش‌تر بود، ولی با گذشت چند صباحی این شتر چاق و زرنگ، لاغراندام شد. صاحبش که دید نمی‌توان از این شتر استفاده نمود، شتر را از منزل بیرون کرد و در بیابان رها ساخت. شتر لاغر‌اندام و بی‌سرپرست، پس از مدتی سرگردانی در بیابان ناگاه گرگی به سراغ او آمد. گرگ قصد خوردن شتر را نمود و به او گفت: «می‌خواهم تو را بخورم.» شتر گفت: «تو می‌خواهی مرا بخوری؟» گرگ گفت: «آری». شتر گفت: «من که لاغر هستم. پس مرا به ییلاق ببر تا چاق شوم، آن گاه مرا بخور، زیرا اکنون استخوانی بیش نیستم و از خوردن من سیر نمی‌شوی.» گرگ قبول کرد، شتر را به ییلاق برد تا فربه شود. در بین راه روباهی را دید، روباه پرسید: «آقا گرگ کجا می‌روی؟» گفت می‌روم شتر را چاق کرده بخورم.» گفت: «اگر خوردی صحیح است.» شتر به ییلاق برده شد و پس از چندی فربه گشت. گرگ گفت: «اکنون دیگر آماده خوردن شده‌ای، بگو ببینم چگونه بایستی تو را بخورم؟» شتر گفت: «مرا به جای اولم ببر و بخور.» گرگ قبول کرده به اتفاق روانه جای اولیه شدند. در راه روباه را دیدند. گرگ به روباه گفت: «دیدی شتر را چاق کردم و حالا او را می‌خورم؟» روباه گفت: «هر وقت خوردی صحیح است.» شتر به جای اولش رسید. گرگ گفت: «چگونه تو را بخورم؟» شتر گفت: «عقب برو و خیز کن و سینه‌ی مرا بکن و بخور.» گرگ عقب رفت و پرید به سینه شتر. شتر او را به زمین انداخته، خرس مال نموده او را کشت. آن گاه برخاسته به در خانه‌ی صاحب اولیه خود رفت. صاحبش دید که شتر لاغر، فربه گشته و آمده است. صاحبش بار دیگر آن را در ردیف شترهای خوب خود به شمار آورد و شتر ارزش اول خود را به دست آورد.

Previous
Previous

پادشاه و سه دخترش (1)

Next
Next

پادشاه ظالم که رعیت او را از سلطنت برکنار کرد